رفتن به محتوای اصلی
x

خداوند برای هرکس همونقدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطه دو طرفه است. خداوند بعضی‌ها نمیتونه حتی یه شغل ساده برای مومنش دست و پا کنه؛ یا زکام ساده‌ای رو بهبود بده. چون مومن به چنین خداوندی توقعش از خداوندش این مقدار بیشتر نیست. خداوند آن شبانی که با موسی مجادله می‌کرد، البته با خداوند موسی. ابراهیم هم سنگ نیست. و خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش میره یا تیغ بر گلوی فرزندش میکشه. البته که از خداوند آن شبان بزرگتر و قوی تره. اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی به طرز غریبی کوچیکه.

اینجا، بعضی‌ها زندگی نمی‌کنند، مسابقه‌ی دو گذاشته‌اند. می‌خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند؛  و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می‌دوند و زیبایی‌های اطراف خود را نمی‌بینند.

آن وقت روزی می‌رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف، برایشان بی‌تفاوت است ..!

اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا، وَ حَرَكَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْيُنِنَا، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِي مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَكَ، وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَيِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَكَ.

پک زدن به سیگار هیچ  معنایی ندارد الا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم نوعی عادت. عجیب‌ترین خوی ِ آدمی این است که می‌داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می‌دهد و به کرات هم. هر آدمی، دانسته و ندانسته‌، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد‌، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.

سال ها پیش از زبان شیرین مرحوم دکتر رضازاده شفق شنیدم که می گفتند: 

انتـــــــــقاد ورزش ملی ایرانی هاست. هرکس صبح که از خواب برمی خیزد دریک صف طولانی از مردم قرار می گیرد و با باز کردن دستهای خود به دو طرف همۀ کسانی را که پیش روی هستند مورد انتقاد قرار می دهد. غافل از اینکه عده زیادی پشت سر او ایستاده اند و با دست به او اشاره می ‌کنند. اما متأسفانه باید بدانیم که این ورزش ملی جامعه را سالم تر نمی کند چون لبه تیز عیب جویی هرگز متوجه خود انتقاد کننده نمی شود و افزون بر این متأسفانه مردم انتقاد را جانشین اقدام به حساب می آورند...!

"بار دیگر، شهری که دوست می داشتم از نادر ابراهیمی"

هلیا!

احساس رقابت، احساس حقارت است.

بگذار که هزار تیر انداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.

من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر‌می‌دارم.

رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.

بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.

تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.

من این را بارها تکرار کردم.

 

"چه قدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم. چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم.
موری به طور تمام وقت روی صندلی چرخدار می نشست. و با این حال پر از فکر بکر و نکته بود. مطالبش را روی هر چه به دستش می رسید یادداشت می کرد. باورهایش را به رشته تحریر در می‌آورد. درباره زندگی در سایه مرگ می‌نوشت :
آن چه را می توانید انجام دهید و آن چه را نمی توانید بپذیرید. 
بپذیرید که گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید بیاموزید تا خود و دیگران را ببخشایید. 

 نویسنده :الیف شافاک
مترجم:ارسلان فصیحی
سال انتشار:1394
ناشر:ققنوس
 
یکی از پرفروشترین کتاب های رمان ترکیه که بیش از 500 بار در چند سال اخیر تجدید چاپ شده است کتاب ملت عشق می باشد . این رمان به نوعی بازگویی رابطه میان شمس و مولانا در قالب داستانی امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همه روزمرگی ها و همسر و کار پشت پا می زند و عازم سفر ترکیه می شود.
 

ارتقاء امنیت وب با وف ایرانی